این روزها اندک اندک هراس کرونا دارد از یاد ما میرود. یک روز در اوج هراس کرونای دلتا پسرکم به من گفت بابا شما از جنگ برای ما خاطره میگویید و ما از کرونا برای بچه هایمان خواهیم گفت. وقتی پسر نُه ساله من این حرف را میزد، آن قدر اعتماد به نفس کودکانه که در وجود او بود، در وجود من نبود و چند ماه بعد گرفتار شدنم در موج کرونای اُمیکرون و شش روز بستری شدن و آی سی یو رفتنم آن حس را تأیید کرد. هر چه بود، این بلیه به مرور دارد دور میشود؛ ولی آیا ما درسی از کرونا گرفته ایم؟ ادبیات و هنر ما چقدر به کرونا پرداخته اند؟ علم و دانشگاه ما چقدر کرونا را جدی گرفته اند؟ چند فیلم و داستان ساخته ایم و نوشته ایم؟
به نظر میرسد که جریانهای اندیشه و هنر و رسانه ما در برخورد با پدیده کرونا، کاری درخور نکرده اند. دست کم در ادبیات به جز چند شعر شوخی طور درباره ماسک زدن، چیز دندان گیری نوشته نشده است. علی داودی، شاعر برجسته روزگار ما، شعری بلند درباره کرونا گفته است که از منظرهای مختلفی هشدارهایی جدی درباره ما و زندگی ما میدهد؛ اما در این اندازه کار بسیار کم است و شاید هم نیست. برخی ترانهها و کارهای ترویجی، همه بضاعت ادبیات ما از مواجهه با کروناست.
آیا کرونا این دیدار سه ساله لحظه به لحظه با مرگ را ما همین قدر باید جدی میگرفتیم؟ ابعاد مختلف مواجهه ما با کرونا جای کار دارد. اینکه یک عفونت ناشناخته میتواند این همه مهیب و هولناک باشد، مشکلات متعدد سبک زندگی ما را بر ملا میکند؛ ولی آیا پس از کرونا سامانهها و ساختارهای بهداشت و تدبیر سلامتی در کشور ما به رفع آسیبهایی که موجب قدرت یافتن کرونا میشوند، اندیشیده اند؟
چربی خون بالا و قند خون و بی تحرکی و بعضی مشکلات روش زندگی ما زمینه فیزیولوژیک این بحران بزرگ را فراهم کردند، ولی آیا در این همه سازمان و اداره امروز طرحی جدی برای کاهش این زمینهها هست؟ آیا ادارهها و سازمانهای ما برای پایش سلامت کارکنانشان ایدهای دارند؟ مگر نه اینکه نیروی انسانی مهمترین عنصر ساخت تمدن است؟ چرا این قدر نسبت به این ضلع ماجرا اهمال کاریم؟
آیا دستگاههای دست اندرکار در مدیریت بحران کرونا درست عمل کردند؟ من که مادرم را به خاطر بی تدبیری و اهمال در یک بیمارستان پایین شهر از دست داده ام، میدانم که ماجرا چیست و چه اتفاقی باید میافتاد؛ اما آیا کسی فکر میکند که چرا مثلا در اوج بحران کرونای دلتا در مشهد، متولیان دفاع غیرعامل و عامل، اقدامات ویژهای در بیمارستانهای پایین شهر نداشتند؟
برای خانوادههای آسیب دیده و برای آنها که بحرانهای روانی پساکرونا رهایشان نمیکند، چه ایده و برنامههایی داریم؟ هر چه هست، فراموشی و رها کردن دردی را درمان نمیکند. در تاریخ بیهقی سیلابی روایت شده است که همین چند سال پیش هم با همان جزئیات دوباره اتفاق افتاد. این اهمال کاری باید پایانی داشته باشد؛ جز اندیشیدن، چارهای نیست!